نیمه شب نوشت
نیمه شب نوشت

نیمه شب نوشت

یادداشت نیمه شبی

چندتا مورد باید همیشه خاطرم باشد.

اول اینکه هیچ ثابت و عنصر قطعی وجود ندارد. هیچ روزی نیست که شب نشود، هیچ آفتابی نیست که همیشه پشت ابر باقی بماند. هیچ رفاقت و علاقه ای تا ابد پایدار نخواهد ماند. هیچ «دوستت دارمی» روی لب های دو نفر همیشگی نخواهد بود.

دوم. شرایط مطابق دلخواه ما پیش نخواهد رفت. همیشه دوست داشتم اینطوری باشد ولی هنوز یاد نگرفتم اگر نشد که خیلی جاها نشد عکس العمل مناسبی بروز بدهم.

سوم. خلق و خو نسبی است. یعنی همیشه آدم خوب، خوب نیست و کسیکه بد به نظر می رسد همیشه بد نیست.

چهارم. پیشبینی نکنم. پیشبینی ، پیش داوری، برنامه ریزی از قبل برای کارهایی که تمامی جنبه هایشان در اختیار ما نیست جز شکست در زندگی چیزی به بار نخواهد آورد.

پنجم. نمی دانم. قرار نیست هرجا بحثی صورت می گیرد در آن مورد اظهار نظر کنم. در جواب بسیاری از سوال ها باید گفت نمی دانم بدون اینکه احساس خجالت کنم.


جاری کردن این موارد فشار زیادی به ستون فقرات افکار کسیکه شکل گرفته وارد می کند ولی شاید به روش ورزش بتوان این موارد را اعمال کرد.

تنهایی نیمه شب



انواع و اقسام تنها شدن هر کدام سختی خودشان را دارند. از عاشقی که معشوقش تنهایش گذاشته، مسافری که اتوبوسش سوارش نکرده، رهگذری که منتظر دوستی برای طی کردن مسیری بوده و تنها باید برود، بچه گربه ای که مادرش تنها در شهر رهایش کرده و خیلی تنهایی دیگر. اما اگر تنهایی و دردی که حاصل این تنهاییست با انتظار همراه بشود تحملش خارج از قاعده و قانون این دنیاست. عاشقی که معشوقش تنهایش گذاشته درد بزرگی دارد اما اگر امید به برگشتش داشته باشد دیگر درد نیست. سختتر از رنجی ست که هر لحظه با تنهاییش می برد. مادری که فرزندش را تنها گذاشته و راهی دنیایی دیگر شده تنهایی فرزندش و رنجی که انتظار دیدنش را طلب می کند را فرزندش چطور تحمل می کند.   

وقتی کلمات هم مدتهاست تو را تنها گذاشته باشند و نتوانی چهار خط حرف دلت را بزنی  حتی انتظار به روزهای خوب هم شادت نمی کند. نیمه شب من غمگین است. حرف دلش سالهادردلش پوسیده.گفتنش برای خودش ناممکن است چه رسدبه درک کردنش برای بقیه




































همین نیمه شب

یاد گرفته بودم فقط نق بزنم. نیاز به توجه بیشتر بعضی اوقات استعداد بازیگر بودنم را به دیگران نشان می داد. شکایت جزیی از زندگی من بود و هست. وضعیت معیشتی ، شغلی و زندگی آرمانی که هیچوقت به نظرم نزدیکش نشدم. اما حالا وضعیت طور دیگری رقم خورده. اطرافیانی دارم که بی اندازه ضعیف و رنجور شده اند. خانواده ای که هر یکشان مشکلات زیادی دارند و بدتر از همه روحیه درست و حسابی ندارند. مادر افسرده، پدر عصبی و بچه هایی که خودشان هم نمی دانند توی این جامعه به کدام مسیر خواهند رفت. همین الان به فکر بودم که چرا ناراحتی های گذشته را ندارم. چرا نمی توانم به زمین و زمان گیر بدهم و غصه همه چیز را بخورم. الان نیاز به این دارم که اینطور نباشم. با وجود باقی ماندن عناصر احساسات قبلی اما اینطور نیست. وضعیت بقیه الان مهمتر از همه چیز است. مهمتر از شغل، دغدغه های شخصی، علایق روزانه و باقی چیزها. نیروی اضافه تری طلب می کنم. ای کاش برسد.

همین نیمه شب

یاد گرفته بودم فقط نق بزنم. نیاز به توجه بیشتر بعضی اوقات استعداد بازیگر بودنم را به دیگران نشان می داد. شکایت جزیی از زندگی من بود و هست. وضعیت معیشتی ، شغلی و زندگی آرمانی که هیچوقت به نظرم نزدیکش نشدم. اما حالا وضعیت طور دیگری رقم خورده. اطرافیانی دارم که بی اندازه ضعیف و رنجور شده اند. خانواده ای که هر یکشان مشکلات زیادی دارند و بدتر از همه روحیه درست و حسابی ندارند. مادر افسرده، پدر عصبی و بچه هایی که خودشان هم نمی دانند توی این جامعه به کدام مسیر خواهند رفت. همین الان به فکر بودم که چرا ناراحتی های گذشته را ندارم. چرا نمی توانم به زمین و زمان گیر بدهم و غصه همه چیز را بخورم. الان نیاز به این دارم که اینطور نباشم. با وجود باقی ماندن عناصر احساسات قبلی اما اینطور نیست. وضعیت بقیه الان مهمتر از همه چیز است. مهمتر از شغل، دغدغه های شخصی، علایق روزانه و باقی چیزها. نیروی اضافه تری طلب می ک