نیمه شب نوشت
نیمه شب نوشت

نیمه شب نوشت

پاییز

از اینجا شروع میشه که هر روز صبح زود ساعت شیش پا می شدیم و زنبیل به دست برای پنج نفر دیگه نون می خریدیم. (فعل جمع برای من و برادر بزرگتره) من که ضعیفتر بودم و شکم خالی می رفتم بعضی وقتها از شدت ضعف از حال می رفتم . اینقدر صف نونوایی ها شلوغ بود که حتی چندباری که یه ساعت زودتر رفتم بازم چند نفر کلاه به سر و با شال گردن تو سرما قبل اینکه صفی تشکیل بشه ایستاده بودند. بعدم صبحانه و بعدش پیاده به سمت مدرسه که حداقل دو کیلومتری فاصله داشت با بیست تا تک تومنی که اون اواخر به پنجاه تومن رسیده بود پول تو جیبی. مدرسه . تا اونجایی که یادمه هم کتک کم نخوردم. چه با چوب و ترکه چه لفظی و چه دو دست و یه پا بالا. حال بد اول صبح. درسهایی که علاقه ای پشتش نبود و آدمهای خشک و رسمی و معلمهای اکثراً عصبانی. یه بار به خاطر یه خنده چندتا کشیده پشت سر هم خوردم. موند تا بگذره و یادم بره که خاطره خوبی هم دارم . همه ش بد نبود. چند تایی شاید به اندازه دو یا سه نفر از اون موقع هستن که در ارتباطیم و خاطرات خندیدن اون موقع رو به یاد هم میاریم.

اما یه چیزی بود که باعث شد این همه مدرسه و نظمش عذاب آور باشه. به خاطر انحراف بینی مادرزادی و سینوزیت و مشکلاتش پاییز و فصل سرما یعنی خود عذاب. تو این شیش ماهه چندباری سرما می خوردم و سرماخوردگی که برای اکثر آدمها یعنی مریضی که میشه در طولش کار هم کرد، مدرسه و دانشگاه هم رفت و ته تهش یه هفته بیشتر طول نمی کشه برای من بعضی اوقات باعث رو به قبله شدن می شد و حداقل دو هفته ای شدید درگیرش می شدم. ازونجایی که بسیار از دارو خوردن دوری می کردم و آمپول هم که نمی زدم مدتش طولانی تر از حالت عادی می شد.

اما همه اینها به کنار . پاییز یعنی سایه های بلند، روزهای کوتاه. سردی و دوری. درختهایی که لخت و جامد میشن. جنگلی که سرد میشه آخرش حالا قبلش هر چقدر هم رنگارنگ و دوست داشتنی به نظر بیاد. پاییز یعنی از دست دادن خیلی چیزها.



Michael Dulin - Simply Satie

نظرات 11 + ارسال نظر
شیرین یکشنبه 9 آبان 1395 ساعت 10:57 http://www.ladyinpink.blogfa.com

منم توی مدرسه کشیده خوردن

بهت میاد کتک خورده باشی

لحظه پنج‌شنبه 6 آبان 1395 ساعت 17:34 http://life-me.blogsky.com

فک کنم فقط من مدرسه دوس داشتم:| بهم خوش میگذشت خب! حتی اون نسیم صبحگاهی رو هم دوست داشتم^_^
پاییز خیلی دلگیره. زود شب میشه:(
خدا باید یه فصل جدا برا من درست کنه. به رنگ پاییز .بوی بهار. با برف و سرمای زمستون. روزهاش نه بلند باشه نه کوتاه :)))

شما بیا همینجا زندگی کن. اینجا زیادی چهار فصله

بانوی بهار یکشنبه 25 مهر 1395 ساعت 12:50 http://khaterateman95.blogsky.com

خب اره فصل من بهارِ...؛)با بدنیا اومدن من تو بهار اصن فصل بهار یه جلوهء دیگه گرفت...؛))))))))))))
ولی خو پاییز هم خوبه دیگه*-*

آره خب . تو نبودی بهار نبود اصلا. مستقیم میرفتیم تو گرما. مرسی که هستی :دی

بانوی بهار شنبه 24 مهر 1395 ساعت 18:54 http://khaterateman95.blogsky.com

واقعا مدرسه رفتن... قشنگی خیلی چیزا رو میگرفت؛|
هیچ دوران مدرسم رو دوست نداشتم که هیچ بیزار هم بودم؛/
الان عکسا به این قشنگی گذاشتی دلت اومد اون آخر اینجوری از پاییز بگی-.-اره قبول دارم تو پاییز یه اندوهی هست ولی فصله قشنگیه*-*

شما قشنگیای پاییز رو ببین

Elham شنبه 24 مهر 1395 ساعت 04:02 http://elhamabar20476.blogsky.com/

پاییز عجیب ترین فصل سال به یه عالمه بغض و تب و لرز اما دوست داشتنی ناب

بهزاد شنبه 24 مهر 1395 ساعت 02:29 http://anahno.blogsky.com

مدرسه لعنتی، فاااااااااااا.....
اصلا این همه اجبار بهم خوش نمیگذشت مخصوصا صف های لعنتی....
پاییز و افسردگی :(

همینکه ساعت چهار و نیم شب میشه یعنی افسردگی. مدرسه هم که خود زندان بود

Tina جمعه 23 مهر 1395 ساعت 13:50 http://trm.blogsky.com/

چقد ازین ادمایی که با بچه ها بدرفتاری میکنن (مخصوصا با پسرا) بدم میاد...پاییز حالمو بهم میزنه...همون اولش ارزو میکنم کاش میشد بخوابمو و اول زمستون دوباره بیدار شم...

ممنون از اهنگت خیلی حالو خوب میکنه

با همه ش موافقم خصوصا آخرش. کاش مثل خرسهای قطبی میشد شیش ماه دوم رو بخوابیم. :دی

بهنام جمعه 23 مهر 1395 ساعت 11:38 http://harfehesabi.blogsky.com

چرا از اونجا شروع شد به اینجا ختم شد!

همینه دیگه. از یه جای خوب شروع میشه ولی به جای خوب نمی رسه آخرش

بانوی بهار پنج‌شنبه 22 مهر 1395 ساعت 18:52 http://khaterateman95.blogsky.com

ببینم این عکسا رو خودت گرفتی؟
من دلم ضعف رفت واسه مناطق شمالی کشور یهویی؛)

آره. جدید نیست اما هر سال همینطوریه.
الان که زوده. یه ماه دیگه جنگل یه طوری میشه که واقعا ضعف می کنی :)

وروجک پنج‌شنبه 22 مهر 1395 ساعت 14:47 http://voro-jak.blogsky.com

من عاشق پاییزم
پاییز خیلی حس خوب و لحظه های خوبی رو بهم میده.

خب همه حس شمارو دارن .من و چند نفر دیگه اقلیتیم

کوریون پنج‌شنبه 22 مهر 1395 ساعت 03:26 http://chorion.blogsky.com/

چقدر برگ داشت آهنگش، چقدر بارونِ نم نم داشت، لایک نداشتی لایکت کنم، مجبور شدم به حرف بیام واسه تشکر

شما لطف داری. بزرگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد