روزمرگی


مرد صورتش را با فشار کف دستانش مالید، نور خورشید از لای درز پرده ها چشمانش را سوزاند، خمیازه ای کشید و دوباره چشمانش تنگ شد، سرش را از حالت نگاه روبرو به پایین انداخت. زنش را بیدار کرد و پرسید: امروز چه روزیه؟ زنش که به حالت مچاله شده و پشت به او خوابیده بود بدون اینکه پتو را از روی سرش بلند کند گفت: همین که مثل دیروز نباشه کافیه 

نظرات 2 + ارسال نظر
گچ رنگی سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 01:17 http://dardamm.blogsky.com


اتفاقا امشب کلی برنامه ریختم که که فردام مثل امروزم نشهخیلی سخته لامصب

ای بابا

الی جمعه 11 دی 1394 ساعت 18:42 http://elhamsculptor.blogsky.com/

" همین که مثل دیروز نباشه کافیه "

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد