همینطور که داری از توی یه پیاده رو خلوت رد میشی یه لحظه به سنگفرشهایی که از زیر پات میگذرن دقت می کنی و یکم بیشتر. چه مورچه ها و موجوداتی که زیر پا له نکردی و زندگی اونها به این بستگی داشت که تو ازونجا رد نشی یا یکم پات رو کج بگیری. اسم این رو چی میشه گذاشت؟ قسمت؟ تقدیر؟ یا شاید ما در نظر مورچه ها و سوسک ها و پشه ها خدایانی هستیم که میتونیم هر لحظه به زندگی اونها پایان بدیم و بستگی داره از پیاده رویی که اونها زندگی می کنند و دنیای اونها به حساب میاد بگذریم و قدمهای نابودکننده مون رو اونجا بگذاریم یا وسیله تفریح بچه دبستانیها بشن و بعد از بازی کردن بمیرند. حتی کشتن پشه ای که از روی عصبانیت موقع دیدن تلویزیون کنار گوشت وزوز میکنه اراده موجودی قویتر و بزرگتره که اسمش انسانه و معلوم نیست موجودات کوچیکتر به چه اسمی صداش میزنند. پشه، مورچه و موجودات دیگه شاید حتی خبر نداشته باشند که چرا میمیرند و چرا این موجود بزرگتر این کار رو می کنه.شاید از روی نااگاهی شاید تفریح شاید عصبانیت اما هر چی که هست اونها کوچیکند و هر چقدر دربین خودشون خوب باشند و مفید باشند ممکنه به اراده این موجود بزرگتر به راحتی نابود بشن.
حالا اگه قرار باشه ما جای اون موجودات کوچیک باشیم یه چیزایی سوال میشه و اون اینه که به چه اراده یی میمیریم؟ واقعا به اراده خدایی که باور همه س یا خدایی که خدای دیگه ای که نمیشناسیمش.
خب چرا لقمه رو میپیچونی و خودت رو جای اون موجودات ریز میذاری؟! خودت جای خودت باش و اینجوری فرض کن: داری تو خیابون و روی سنگفرشها قدم میزنی که یه دفعه یه بچه ویروس(یا باکتری(هیچوقت فرق این دوتا رو نفهمیدم!!)) خیلی ریز که خونهاش بالای یه درخت چناره میفته پایین و بهصورت کاملا تصادفی میفته رو صورت تو که از اونجا رد میشی. ینی اگه تو اون لحظه اونجا نبودی اون ویروس(باکتری!) میخورد رو سنگفرشها و با تو کاری نداشت. بعد از طریق زخم رو صورتت وارد بدنت میشه و بهد از 36 ساعت به دلیل فعالیت همون بچه ویروس(باکتری) جان به جان آفرین شهید میشی!! حالا به چه ارادهای شهید شدی؟! قسمت؟ تقدیر؟ معاد؟ عدالت؟توحید؟! قدرت برتر؟ کدوم کلمه بیشتر شرایطتت رو توضیح میده؟
حالا اینکه این چرا فکرها به سرم زد برمی گرده به کودک درون
اما خب سوال همینه کدومش میشه؟ قسمت؟ تقدیر؟ شانس؟ این سوال مهمه
احتمالا هوای روزه داری گرفتت
ایام به کام
کاش اینطوری بود. :)
خدایی که باورش دارم؛)
بعدش اینکه هیچ وقت دوست ندارم به این چیزا عمیق فکر کنم چون آخرش به هیجا نمی رسم؛|
:)
اومممممممم من دوست ندارم پشه باشم، مورچه بهتره.
خب همیشه همین بوده، قانون طبیعت.
ماها حتی واسه زنده موندنمون خیلی از حیوانات رو میکشیم و میخوریم.
نمیشه جلوی این قانون طبیعت رو گرفت.
اما اینکه آدم ها پا میذارن روی آدمای دیگه که برن بالا تر، قانون طبیعت نیست. بیشعوریه.
اون خط آخر یه مبحث دیگه س ولی موافقم
منم وقتی حشرات رو می بینم و می کشمشون همچین فکرایی سراغم میاد.
جواب سوال رو نمیدونم.
چرا می کشی؟ نکش تا همچین فکرایی به سراغت نیاد :))
خیلی عمیق بود ، من میگم خدایی که خدای دیگه ایست
تا حالا ندیدم کسی بی جهت بمیره همیشه ی عاملی بوده
مثلا خود من شک ندارم آخرش از غصه سکته میکنم
به همین راحتی ، خدا گناهی نداره والا
چه پیشبینی داری از مرگت. یه ذره فانتزیش کن.:))
مورچه ها وقتی مارو خدا میدونن که متوجه بشن ما اونا رو بوجود آوردیم
ولی ما این کارو نکردیم.
پس با علم به اینکه چه کسی مارو نابود میکنه نمیشه گفت اون خدای ماست.
اصلا چرا اضافه گویی کردم حقیقتش "نمیدونم" .
آقا اصلا سر این موضوع باید بحث بشه. شمام تونستی یه پست مبسوط بذار
یا خدای دیگه که نمیشناسیم