یه سری سررسید قدیمی هست که شاید هر ده برگش یه صفحه ش سیاه شده باشه. قبل ترها هر وقت حس می کردم که حرفی دارم که باید نوشته بشه آخر شب توی برگه همون روز می نوشتم. دو سالی هست که این کارو نکردم. شاید به این خاطر که نیمه شبهام بیشتر مجازی شده. باید با صدای کیبورد نوشت. این چند وقت دنبال کتاب بودم. کتابی که ذهن و وقتم مشغولش بشه. میگن دنبال هر چی باشی آدمهای اون صنف و کار دوروبرت زیاد میشن. همینطورم شد. بیست تا کتاب قدیمی و معروف رو از یه آشنا به قیمت دو تا بستنی چوبی خریدم. رمانهایی که هر کدومش دنیاییه. با جلدهای قدیمی و رنگ و رو رفته و فونتهای چاپی قدیمی. حالا من موندم و یه جعبه پر کتاب قدیمی و کاغذ و خودکار و این وسط تناقضی هست به نام کیبورد و دنیای مجازی. شاید بشه با هر دوش کنار اومد.
پند اول:تو زندگی اعتدال را رعایت کن و همه چیز را با هم داشته باش
سعی می کنم رعایت بشه
سلامت باشید، حالا که قابل نداره، اسمشوبگید منم میام میبرم
خوباشو لیست می کنم میفرستم
نمیشه من اون کتابها را به قیمت هفت تا بستنی قیفی بخرم ازتون:)
قابل شمارو نداره.
این چند وقته فکرم فقط شده پول کتاب متاب نوچ
بازم خوبه که به فکر یه چیزی هستی
کتاب های قدیمی را دوست دارم چون صادق تر هستند
چند تا کتاب جدید ( جدید منظورم ده سال پیشه) خریدم مترجم متاسفانه از زبان نویسنده دروغ نوشته بود این کار وزارت ارشاد و مترجم یا هر کس دیگر بسیار نفرت انگیزه!
بله. جدیدا خیلی توی محتوا دست میبرن و یکی از دلزدگی های من از خریدن کتاب همینه
خیلی لذت داره:) من یه کشوی بزرگ دفتر خاطراتای قدیمم رو دارم
وقتی توی دفتر با خودکار مینویسی انگار "راز" هایی رو داری با خودت میگی:)
علت غیبتتونم که دیگه مشخص شد
چه خوبه که یکی این حس رو درک کنه همزمان. آره رازهایی که فقد خودت میدونی و اون دفترها
آه خوشبحالت؛من که به خاطره امتحانا هنو شروع نکردم به کتاب خودن
نوش نوش مفت مفت کتاب گیرت اومده؛))
خب تموم. میشه شروع می کنی
بهله، شده صدای کیبورد.
چه عالی کلی کتاب جورواجور قدیمی. خوشمان آمد
سلامت باشی
سلام.
خوشبحالت ک اینقدر کتاب قدیمی داری...
من فراموش نمیکنم ک کتابخون شدنم رو مدیون شمام.
موفق باشید.
شما لطف داری در کل