نیمه شب نوشت
نیمه شب نوشت

نیمه شب نوشت

دوباره

حالتی که الان دارم مثل بچه همسایه ایه که خیلی با بچه های دیگه دوست بوده و بعد این همه سال دوستی یه دفعه میذاره میره و پشت سرش هم نگاه نمی کنه. بعد برگشتش مثل غریبه ها شده. توقع نداره کسی تحویلش بگیره. این همه دوست و رفیق و خاطره رو با هم ترک کرده خیلی شانس بیاره دوباره راهش بدن.


بعد کلی دردسر سراغ کار تازه ای رفتم. قبل اینکه آفتاب بیاد بالا میرم و وقتی برمی گردم آفتاب رفته پایین. بعد از کار هم مشخصه اوضاع چطوریه. خواب و خواب و کارهای ناتموم. نوشتن ازون کارهاییه که نمیشه مثل موسیقی تو پس زمینه اجراش کرد. باید حواست جمع باشه و وقت بذاری. چیزی که تو این دو سه ماه نداشتم. خوشحالم که صفحه لاگین بلاگ اسکای پسوردم رو قبول کرد.