نیمه شب نوشت
نیمه شب نوشت

نیمه شب نوشت

و حالا طبیعت

چه نفسی بکشه طبیعت از دست ما! چه شاخ و برگهای افتاده ای بدون اینکه به دست ما بیفتند برای درست کردن آتیش تبدیل به خاکی بشن که بذر درختها نیاز دارند برای رشد. چه بذرهایی که حالا همین اول بهار از زیر خاک زدن بیرون و دارند از دنیای بدون لگدهای بی توجه آدمها لذت می برند. چه گرازهایی که با پوزه هاشون زمین رو شخم نمی زنند برای همین بذر و دانه ها ، وقتی ما نیستیم که از ترس فرار کنند. چه بستری آماده بشه از همین شخم زدن خاک جنگل با همین گرازها در حالی که ما نیستیم گل و گیاهی که اونجا روییده رو بی ملاحظه از ریشه در بیاریم . چه علف های هرزی که که حالا تو جایی رشد می کنند که بر اثر رفت و آمد ما فرصت رشد نداشتند.چه سحره و فنچ ها و پرنده های آوازخونی که حالا نگران نیستند به دست ما شکار بشن و تو قفس بیفتند. چه روزخونه های پرآبی که حالا تا ته مسیر صاف و زلالند بدون اینکه ما چکمه های کثیفمون رو بذاریم داخلشون. چه جاده رویایی ای میشه همون جاده ای که از وسط جنگل می گذشت و تا فاصله ها دورتر از اون هیچ حیوونی جرات نزدیک شدن به اون رو نداشت. چون ما آدمها نیستیم همه چیز داره به جای اولش برمی گرده. به چیزی که بوده و باید باشه و ما بهش احترام نذاشتیم. 


  Peter Kater - Angel's Nest