راستش قرار بود جمعه هفته پیش بالای یال کوه به این فکر کنم که حس خوب و آرامش رو میشه تو اون شرایط داشت. خب جواب سوال منفی بود، وقتی به بالای اون دشت رسیدم و منظره پاییزی کوهستان رو دیدم متوجه شدم هنوز به آرامش در هر شرایطی نرسیدم. هفت و نیم کیلومتر کوهنوردی بعد از مدتها تمرین نداشتن این حس رو از آدم میگیره. ولی الان که یک هفته گذشته و منظره پرتگاه و کوهستان و دشت رو به خاطرم میارم چرا فکر میکنم آرامش همونجا بوده؟ فرمولش زیاد سخت نبود. باید میموندم. سرد بود، خطرناک بود ولی هر چیزی هزینه ای داره، باید میموندم و بعد خستگی به خودم اجازه پیدا کردن "آرامش" رو می دادم. کاش این دفعه بشه. ولی جواب منفی بود، نصف شبی خل نشده بودم، اون "آرامش " وجود داره.
چرا نمیشه؟ هرچقدر همه چیز را سخت بگیری به همون میزان زندگی بهت سخت میگیره . باید ببینید چی براتون آرامش روحی میاره , جدای از زدن به کوه و دشت یا یک دوست که ممکنه اون لحظه نیازتون در دسترس نباشه . تو وجودتون بگردید و ببینید با فکر به چی و بولد کردن چی آرامش ذهنی و فکریتون برمیگرده , بایکم سعی مطمینم به جواب میرسید.
مشکل نبودن همون دوسته، فکر کنم همه دارن این مشکل رو ، شایدم بعضیا
هرکس باید بگرده اون سوراخ ارامش زندگیش رو پیدا کنه و بکنه توش...
جوابشو تو شخصی باید بدم. اینجا خانواده رد میشه :)))
به نظر من که آرامش را فقط میشه تو وجود خودت حس کنی , وقتی حسش کردی و درونی کردیش , دیگه برای بدست آوردنش نیاز به رفتن نداری .
میشه؟ چطوری؟