نیمه شب نوشت
نیمه شب نوشت

نیمه شب نوشت

همین نیمه شب

یاد گرفته بودم فقط نق بزنم. نیاز به توجه بیشتر بعضی اوقات استعداد بازیگر بودنم را به دیگران نشان می داد. شکایت جزیی از زندگی من بود و هست. وضعیت معیشتی ، شغلی و زندگی آرمانی که هیچوقت به نظرم نزدیکش نشدم. اما حالا وضعیت طور دیگری رقم خورده. اطرافیانی دارم که بی اندازه ضعیف و رنجور شده اند. خانواده ای که هر یکشان مشکلات زیادی دارند و بدتر از همه روحیه درست و حسابی ندارند. مادر افسرده، پدر عصبی و بچه هایی که خودشان هم نمی دانند توی این جامعه به کدام مسیر خواهند رفت. همین الان به فکر بودم که چرا ناراحتی های گذشته را ندارم. چرا نمی توانم به زمین و زمان گیر بدهم و غصه همه چیز را بخورم. الان نیاز به این دارم که اینطور نباشم. با وجود باقی ماندن عناصر احساسات قبلی اما اینطور نیست. وضعیت بقیه الان مهمتر از همه چیز است. مهمتر از شغل، دغدغه های شخصی، علایق روزانه و باقی چیزها. نیروی اضافه تری طلب می ک

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد