نیمه شب نوشت
نیمه شب نوشت

نیمه شب نوشت

خاطره جنگل خیس

کنار یه آبگیر بزرگ، وسط یه جنگل مه گرفته و نرمه باران به منظره های مبهم یه جنگل مه گرفته و بارانی نگاه می کنم. آبگیر آب زلالی داره. کلی بچه قورباغه مشغول وول خوردن کناره های آب هستند. مسیر طولانی دور آبگیر رو پیاده طی می کنم. فاصله های دور رو نمیشه دید، یه پرده سفید رنگ پشت درختهای کنار آبگیر انداخته شده انگار، مه عمق میدان رو برداشته. یه حس بیگانه تو وجودت پر می گیره. حسی که میگه برو ببین پشت اون درختهای دور و سبز با برگهای تازه چی می گذره یا نظرت چیه دور آبگیر بدوییم؟ همه چیز در ابهام مه و فضای سنگین جنگل سبز و آبگیر با آب زلال گم شده و اینجاست که فکر می کنم من ازین منظره و از خیس شدن تدریجیم زیر نم نم باران دارم لذت می برم و به تنها چیزی که فکر نمی کنم همونه. ولی اشتباه کردم گفتم بهش فکر نکردم اما دقیقا بهش فکر کردم. جنگل مه گرفته و آبگیر با این خاطره دورتر شد. خیس شدن کفشهام و لباسم بی اهمیت شد و انگار که طلسم شده باشم مدت طولانی دست توی جیب ،سرد و خیس به آبگیر خیره شدم.
نظرات 4 + ارسال نظر
آستیگمات شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 10:22 http://sharqzade.blogsky.com/

چه تعبیر زیبا و لذت بخشی

Elham شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 05:38 http://elhamabar20476.blogsky.com/

توصیف گیرایی بود

بانو دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 ساعت 01:21 http://khaterateman95.blogsky.com

چقدر قشنگ توصیف کردی آرش:)
من عاشق نم نم بارونم...عاشق خیس شدن زیر بارون:)

واقعا حس خوبیه

الی شنبه 4 اردیبهشت 1395 ساعت 11:39 http://elhamsculptor.blogsky.com/

توصیف زیبا و گیرایی بود
پرسه در مه

تایتل بهتری بود این. پرسه ای در مه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد