نیمه شب نوشت
نیمه شب نوشت

نیمه شب نوشت

قرص

///ممکنه با خوندن این پست حالتون بد بشه///


جلوی مغازه سوپری ایستاده بودم و زیر سایه جلوی مغازه های اون دور و بر مشغول تماشای رفت و آمد ماشین ها و آدمها بودم. این چند ماه که بیکار شدم مثل پیرمردها بعدازظهر دلم می خواد عصا بگیرم و یه گوشه ای واستم جریان زندگی رو تماشا کنم. یه دختر شاید هفده هیجده ساله وارد مغازه شد. تیپ امروزی داشت و بیخیال قواعد حاکم بر جامعه. اولش یه بسته سیگار خواست. این باعث شد سرم رو برگردونم و ببینم چرا یکی به این سن سیگار می خواد. احتمالا برای بزرگترش می خواست ولی از درخواست دومش معلوم شد که نه اینطور نیست. گفت یه بسته دویست هم بدین و بعدش هم یه آبمیوه پاکتی کوچیک. منتظر شدم خریدش تموم بشه و بره و بعدش از مغازه دار سوال کردم دویست چیه. مغازه دار چند ثانیه ای چیزی نگفت ،نگاه به ظاهرم انداخت و گفت ترا دویست. گفتم چی هست این. یه پوزخندی زد و گفت یعنی نمیدونی؟ گفتم نه. اسمش همینه دقیقا؟ گفت ترا دیگه. ترامادول. یه دفعه خشکم زد. گفتم قرص؟! این دختره قرص ترامادول گرفت از شما؟ گفت آره مشتری ثابتمه. همیشه میاد. گفتم مگه آزاده؟ گفت آره همه شهر دارندو گفت انگار تو این شهر زندگی نمی کنی و برای اینکه حرفش رو تایید کنم گفتم آره دو سه سالی هست توی یه روستای دورافتاده زندگی می کنم و خبر ندارم از اوضاع شهر و مغازه دار هم گفت همونه هیچی نمی دونی.

اوایل یعنی اون موقع که من اسمش رو تازه به شنیده بودم همه می گفتند دانشجوهای شریف می خورند که شب امتحان نخوابند. بعدش گفتن میدن به کسایی که درد زیاد دارند که تحمل درد براشون راحتتر بشه. بعدش گفتن بازیکنهای فوتبال می خورن که یه جورایی دوپینگ کنند و تازگی هم که همه میگن می خوریم که طول مدت س/ک/سمون زیاد بشه. یعنی این دارو خود معجزه ست که این همه خاصیت داره و به قول مصرف کننده هاش اینقدر ضرری نداره.یادمه دو سال پیش و موقعی که مغازه داشتم یه دکتر ترک اعتیاد برای پرینت یه صفحه اومده بود مغازه م و موقع رفتنش پرسیدم دکتر این ترامادول چیه. دکتر هم گفت هر چی هست ترک کردنش راهی نداره. اونجا بود فهمیدم این راه جدید خوش بودن تو جامعه ست با کمترین هزینه.

الان کمتر جوونی رو میشه پیدا کرد که قرص استفاده نکنه. اولش به بهانه همون دلایل استفاده می کنند و بعدش دیگه باید استفاده کنند . دیگه نمیشه ترکش کرد.  با دوزهای پایین و از صدش شروع می کنند و به دویست و بالاتر می رسه.عوارضش هم تا جایی که دیدم تشنج شدیده و همون اعتیاد و وابستگی که انگار راه گریزی نداره. همه جا هم برای فروش موجوده. از داروخانه ها بگیر تا همین سوپری های شهر و ظاهراً هر چند وقت می ریزند چند تا مغازه رو پلمپ می کنند و دو روز بعد دوباره همون داستان از سر گرفته میشه.

با یکی از آشناهای دورمون در مورد خدمتش صحبت می کردم و ازش پرسیدم چطوری تونست اون شرایط سخت رو تحمل کنه و اونم گفت به کسی نگو ولی روزی دو بسته قرص می خوردم. سال گذشته هم خبر رسید یکی زیاد خورده و بعد از تشنج می میره و دوستش به نشانه اعتراض با چاقو رفته برای چند تا مغازه خط و نشان کشیده که فلان فلان شده ها چرا ازین ها می فروشین که دوست من رو شما کشتین و از همه بدتر خبر مرگ یه دختر بیست ساله که بعد از یه دعوای مفصل با خانواده ش و خوردن همین کوفتی چند وقت پیش رسید.

الان کسی که قرص نخوره، از حالت طبیعی خارج نشه هر چند وقت و به قول قشر دانشجوهای امروزی علف و گل نزنه و بتونه تو این جامعه زندگی کنه غیرطبیعی به حساب میاد و بدتر از همه اینه که خانواده ها به کل بیخیالند. نه اینکه مثل قدیم که ما با جارو و کمربند سیاه و کبود می شدیم اینطوری تنبیه کنند اما ظاهرا همین قدر حوصله ندارند که راه درست و غلط رو نشون بچه ها بدن و حتی دیدم که دفاع هم می کنند از نتیجه ای که به دست میاد. حق هم دارند. یکی از عوارض این داروها اعتماد به نفس زیاد و توانایی انجام کارهاییه که در حالت عادی نمیشه انجامش داد.

این قرص فقط بخشی از وسایل در دسترس برای همه ست که خوشی رو به قیمت پایین تجربه کنند. در همون مغازه شربت متادون و قرص متادون و قرص هایی برای خوابیدن و مرضهای دیگه هم موجود بود. یادم نمیره که دوتا معتاد با هم سر این موضوع دعوا می کردند و اونی که سنش بالاتر بود به اون یکی دیگه با افتخار گفت من سی ساله معتادم ولی مثل شماها قرصی نیستم. شایدم راست میگه. روش سنتی شرافتش بیشتره حداقل!

بدترین وجه این موضوع اینه که این شده روش زندگی و از قرار معلوم نمیشه تغییرش داد . دوستان و آدم های آشنای زیادی توی ذهنم با این موضوع تصویر میشن و سوالم اینه. داریم کجا می ریم؟ و به چی می خوایم برسیم؟


* قضیه اون مغازه داره مربوط به دو سال پیشه.

نظرات 15 + ارسال نظر
تارا پنج‌شنبه 13 خرداد 1395 ساعت 09:25 http://www.shaanaar.blogsky.com

اینو خوندم یاد دوستم افتادم که با ترامادول خودکشی کرد....
دختر 17 ساله ی بیچاره....

بیچاره :(

زویا پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 19:25 http://password-is-life.blogsky.com

انگار من از همون دسته ی عقب مانده ای هستم که نه مصرف کرده نه از این آمارها خبر داشته!
هرچند وقتی نسلی تو خانواده هایی نشسته جلوی تلویزیون ، بدون گپ و حرف و کتاب بزرگ شده، نمیشه توقع داشت درست زندگی کردن را بلد باشه

خوش به حالتون واقعا اگه اینطوری عقب باشید . بعضی ها زیادی جلو رفتن. :(

وروجک دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 16:47 http://voro-jak.blogsky.com/

هِلو...
والا منم دانشجو که بودم تازه فهمیدم بعضی از همکلاسیام از اینا میخورن که شبا بیدار بمونن. بعد زودی اومدم تو نت سرچ کردم ببینم چیه. :دی
همچین دختر مثبت و چشم و گوش بسته ای بودم من.
یعنی تو کل زندگیم فقط یه بار هایپ خوردم که بیدار بمونم که نتیجه ش معکوس بود تا صبح خوابم برد.
فهمیدم من همون با چایی بیدار باشم بهتره :)
با توجه به رشته م، شب زنده داریام زیاد بوده دوران دانشجویی. اما هیچ وقت نفهمیدم چرا همکلاسیام از این کوفتیا استفاده میکنن و حتی چیزای دیگه...
فقط میدونم دنیای آدمای سالم خیلی فرق داره. با بوی بارون مست میشن، با بوی شالیزار و خاک...

چه خوبه که این حس مشترک رو داری :)

بهزاد یکشنبه 2 خرداد 1395 ساعت 16:11 http://anahno.blogsky.com

ترا مال دبیرستانی هاست
نن خوردم 9 سال پیش آسیب مغزی که وارد کرده هنوزم هست حافظه م داغون کرد یه سال تحت درمان بودم

الان که همه درگیرشن شدید.
ایشالا که مشکلت رفع شده باشه و دیگه هم سراغش نری :)

الی شنبه 1 خرداد 1395 ساعت 10:32 http://elhamsculptor.blogsky.com/

این فکر اینروزای منه
خیلی عجیب داره ربوحمو میخوره
کجا واقعا میریم؟؟؟

به سمت نا کجا آباد . جایی که هیچیش معلوم نیست

Tina شنبه 1 خرداد 1395 ساعت 00:04 http://trm.blogsky.com/

تجربه کردن اشکالی نداره دوست من ولی بیخودی/زیادی نگران شدن در حال ک کاری از دستت برنمیاد به هیچ دردی نمیخوره فقط باعث میشه مثل یکی از دوستام تو هم افسردگی فصلی که بهار تابستون پاییز و زمستون میاد سراغ ادم بگیری...


همه چیز اونقد ک فکر میکنی داغون نیست...


هر کسی یه دراگی یا دراگ هایی داره و نمیشه منکرش شد...

شاید فکر کنی اون دختر نمیدونسته داشته چیکار میکرده ولی مطمئن باش میدونسته...

امیدوارم اینطور باشه

بی نشان جمعه 31 اردیبهشت 1395 ساعت 12:33 http://abidic.blogsky.com

کاش میشد اون لایه های تو به تو مغز رو فرمت کرد
کاش میشد با ی نرم افزار ساده دوباره بازنویسیش کرد
اونجوری که دلت میخواد و بهش آنتی ویروس قوی نصب کرد
تا هیچ ویروسی وارد ذهنمون نشه

ای کاش می شد. جزو آرزوهای محاله ولی فکر کردن بهش قشنگه.

بهنام پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 19:40 http://harfehesabi.blogsky.com/

این داستان ها اینقدررر زیاد شده که اصن تاثیری تو حال کسی نداشته باشه
سر شدیم نسبت به شنیدن این مسائل

یعنی همینطوری باید بیخیال همه چیز باشیم؟

بی نشان پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 18:09 http://abidic.blogsky.com

ای بترکه هر چی پروتون و نوترون بی خاصیته
دنیا به ی بیگ بنگ دوباره نیاز داره
چیزی نمونده که به مقطع ابتدایی هم برسه

ای کاش مغز جوونها رو میشد شخم زد از نو کاشت. آقا نگو. تصورشم سخته که بچه ابتدایی بیاد ازین کوفتیا مصرف کنه

شیرین پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 17:52 http://www.ladyinpink.blogfa.com

بذار هیچی نگم....
اینجوری بهتره
میدونی ک اگه بگم ب نتیجه ای معکوس میرسیم.

مخالفت نمیکنم هر چی باشه

Elham پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 14:32 http://elhamabar20476.blogsky.com/

یه زمانی فکر میکردم این دوره گذاره باید اتفاق بیوفته قربانی های خودشم بگیره تا ادما نرمال بشن اما انقدر زیاد شده که فکر کنم ما از دوره گذار قرار نیست عبور کنیم انقدر میمونیم توش تا تموم بشیم

بله متاسفانه :(

فاطمه پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 12:35 http://life-me.blogsky.com/

خیلی از پدر مادرها از چیزی خبر ندارن حتی! شاید کار و مشغله هاشون باشه. صبح تا غروب سگ دو میزنن. وقتی به خودشون میان می بینن ای دل غافل! البته منم از این قرصا خبر نداشتم...
خیلی اوضاع این دوره زمونه قاطی پاتی شده...
خدا به همه ما رحم کناد...

بعضی ها خبر دارن و بیخیالن. خدا به نسلهای بعد از ما رحم کنه

بی نشان پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 12:10 http://abidic.blogsky.com

داداش کجای این دایره ایستادی!
دنیا رو مواد صنعتی برد ترا که بچه مثبته روزگاره
زیاد به خودت فشار نیار هنگ میکنی

شاید نیاز باشه کلا فرمت کنیم دوباره ویندوز نصب کنیم. این ویروس قرص و مواد قرار نیست پاک بشه از این جامعه

بانوی بهار پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 11:00 http://khaterateman95.blogsky.com

من نمی تونم کامنت بدم چون بیشتر از نیم خط میشه ثبت نمیشه:|شرمنده:|

شما لطف داری همینطوریش :دی

rava پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 10:35 http://rava-ham.blogsky.com

مشکل... اخ

خیلی متاسف شدم:(

من خیلی دیدم،اکثر دوست های راهنماییم دارن همممه چی مصرف میکنن

راهنمایی؟ واقعا به این سن رسیده مصرفش؟ فاجعه ست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد