نیمه شب نوشت
نیمه شب نوشت

نیمه شب نوشت

ازین آرزوها

خیلی دلم می خواست روی یه تپه بلند در حالیکه دستهام تو جیبمه و یه لبخند رو لبم هست ایستاده باشم و با خوشحالی به گذشته م نگاه کنم ، همونطور که خورشید داره غروب می کنه و روی دشت سبز یه لایه نارنجی رنگ می پوشونه و ابرهای کشیده که رنگ قرمز و نارنجی پررنگ گرفته اند. اونجاست که احتمالا اگه فردایی در کار نباشه راضی ام. زندگی تا اون موقع مثل فیلمیه که آخرش بیحننده راضی میشه وایسه و دست بزنه برای کارگردان و بازیگراش.
نظرات 16 + ارسال نظر
تارا سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 06:21 http://www.shaanaar.blogsky.com

نمیدونم چرا گفتم چهل سالگی...
شاید چهل سالگی وقتیه که نه زوده و نه دیره....!

بهنام سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 01:59 http://harfehesabi.blogsky.com/

تصویر قشنگی بود...
حالا اگه یه دستت تو جیبت بود و یه دستت سیگار قشنگ ترم میشد ولی خب همینجوری اخلاقی تره!

شایدم پیپ باشه بهتره :)))

بی نشان شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 15:59

خخخخخخخخ
خلاصه ما هستیم
تپه ک سهله کوه هم رو دوش میذاریم

فدای وجودت. عزیزی :)

Lady پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 16:36 http://writtenbylady.blogsky.com

تصورش هم قشنگ !
ولی اینا همش تو فیلما و چند تا ادمای باشه که زندگیشون پربرکته !مثه همون دوستت تو پست فیلم هندی ...از اون نوع ادما های که تا حالا پاشون به پایین شهر نرسیده
ولی خیلی خوبه که ادم هر وقت به گذشته اش نگاه کنه حس رضایت از خودش داشته باشه

شمام معتقدی که دنیا برای پولدارها و خوشگلاست؟ ما هم اومدیم ورزشگاه بی تماشاچی نباشه.

بی نشان پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 12:35 http://abidic.blogsky.com

میخوای درب آسمون رو تخته کنم ؟
داداش صفاتو عشقه
تپه سرجاشه

نه . همین آسمون رو ازمون نگیر. مرسی :)))

الی پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 10:38 http://elhamsculptor.blogsky.com/

اون حس ایستادن لب تپهه خیلی دلنشینه

آره :)

تارا پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 05:57 http://www.shaanaar.blogsky.com

خیلی خوبه وقتی آدم توی چهل سالگیش وقتی به عقب برمیگرده حسرت ۱۸ سالگیشو نخوره...
ولی چند درصدش دست خود آدمه...؟!
میتونه شرایط محیطی هم توش دخیل باشه....؟؟!

همه شرایط مهمه ولی اگه اون آرامشه باشه هیچی مهم نیست . چرا چهل سالگی ولی؟

بی نشان چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 22:33 http://abidic.blogsky.com

داداش ظاهرا موندگار تپه شدی

نه اومدم پایین. بارون گرفت آرزوهامو شست با خودش برد

ویرا چهارشنبه 19 خرداد 1395 ساعت 13:50

ای کاش وقتی روزی میرسه که بتونیم این حس رو داشته باشیم، هنووووز اونقدددر جوون باشیم و انرژی داشته باشیم تا بتونیم بقیه‌ش رو زندگی کنیم، اون هم زندگی خوب...

فقط می تونم بگم ای کاش ...

بانوی بهار سه‌شنبه 18 خرداد 1395 ساعت 20:11 http://khaterateman95.blogsky.com

اووووووم؛خوب بود توصیف کردنت:)
چقدر رویایی فکر می کنید شماها:))

بی نشان سه‌شنبه 18 خرداد 1395 ساعت 15:01 http://abidic.blogsky.com

بهزاد داداش رویا که فرمول ریاضی نیست قانون داشته باشه
رویا رویاست
اسمش هم وسوسه میکنه آدمو

وروجک سه‌شنبه 18 خرداد 1395 ساعت 10:47 http://voro-jak.blogsky.com/

چه رویای شیرینی...

فاطمه دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 22:25 http://life-me.blogsky.com/

آرزوی خیلی قشنگی بود:)
امیدوارم یک روز برگردی و به گذشتت نگا کنی و ازش لذت ببری :)

امیدوارم

بهزاد دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 20:20 http://anahno.blogsky.com

چون روی تپه بلندی و غروب آفتاب میبینی متاسفانه دشت سبزی که میبینی هیچ وقت نارنجی نمیشه چون داری از بالا نگاه میکنی آفتاب از پشتش میزنه دشت سبز فقط سیاه و سیاه تر میشه

حالا آفتاب از روبرو بزنه که اشکالی پیش نمیاد. چرا سیاه میبینیش آخه

بی نشان دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 17:57 http://abidic.blogsky.com

ای ول داداش چ رویایی؟
ما که گذشته پاچه مون رو سفت چسبیده
و لامصب کارگردان کات نمیده!

بالاخره که باید تموم بشه. هر فیلمی یه آخری داره

Elham دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 02:04 http://elhamabar20476.blogsky.com/

منم دلم میخواست واقعا این صحنه یی که گفتی رو

کیه که نخواد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد