خیلی دلم می خواست روی یه تپه بلند در حالیکه دستهام تو جیبمه و یه لبخند رو لبم هست ایستاده باشم و با خوشحالی به گذشته م نگاه کنم ، همونطور که خورشید داره غروب می کنه و روی دشت سبز یه لایه نارنجی رنگ می پوشونه و ابرهای کشیده که رنگ قرمز و نارنجی پررنگ گرفته اند. اونجاست که احتمالا اگه فردایی در کار نباشه راضی ام. زندگی تا اون موقع مثل فیلمیه که آخرش بیحننده راضی میشه وایسه و دست بزنه برای کارگردان و بازیگراش.
نمیدونم چرا گفتم چهل سالگی...
شاید چهل سالگی وقتیه که نه زوده و نه دیره....!
تصویر قشنگی بود...
حالا اگه یه دستت تو جیبت بود و یه دستت سیگار قشنگ ترم میشد ولی خب همینجوری اخلاقی تره!
شایدم پیپ باشه بهتره :)))
خخخخخخخخ
خلاصه ما هستیم
تپه ک سهله کوه هم رو دوش میذاریم
فدای وجودت. عزیزی :)
تصورش هم قشنگ !
ولی اینا همش تو فیلما و چند تا ادمای باشه که زندگیشون پربرکته !مثه همون دوستت تو پست فیلم هندی ...از اون نوع ادما های که تا حالا پاشون به پایین شهر نرسیده
ولی خیلی خوبه که ادم هر وقت به گذشته اش نگاه کنه حس رضایت از خودش داشته باشه
شمام معتقدی که دنیا برای پولدارها و خوشگلاست؟ ما هم اومدیم ورزشگاه بی تماشاچی نباشه.
میخوای درب آسمون رو تخته کنم ؟
داداش صفاتو عشقه
تپه سرجاشه
نه . همین آسمون رو ازمون نگیر. مرسی :)))
اون حس ایستادن لب تپهه خیلی دلنشینه
آره :)
خیلی خوبه وقتی آدم توی چهل سالگیش وقتی به عقب برمیگرده حسرت ۱۸ سالگیشو نخوره...
ولی چند درصدش دست خود آدمه...؟!
میتونه شرایط محیطی هم توش دخیل باشه....؟؟!
همه شرایط مهمه ولی اگه اون آرامشه باشه هیچی مهم نیست . چرا چهل سالگی ولی؟
داداش ظاهرا موندگار تپه شدی
نه اومدم پایین. بارون گرفت آرزوهامو شست با خودش برد
ای کاش وقتی روزی میرسه که بتونیم این حس رو داشته باشیم، هنووووز اونقدددر جوون باشیم و انرژی داشته باشیم تا بتونیم بقیهش رو زندگی کنیم، اون هم زندگی خوب...
فقط می تونم بگم ای کاش ...
اووووووم؛خوب بود توصیف کردنت:)
چقدر رویایی فکر می کنید شماها:))
بهزاد داداش رویا که فرمول ریاضی نیست قانون داشته باشه
رویا رویاست
اسمش هم وسوسه میکنه آدمو
چه رویای شیرینی...
آرزوی خیلی قشنگی بود:)
امیدوارم یک روز برگردی و به گذشتت نگا کنی و ازش لذت ببری :)
امیدوارم
چون روی تپه بلندی و غروب آفتاب میبینی متاسفانه دشت سبزی که میبینی هیچ وقت نارنجی نمیشه چون داری از بالا نگاه میکنی آفتاب از پشتش میزنه دشت سبز فقط سیاه و سیاه تر میشه
حالا آفتاب از روبرو بزنه که اشکالی پیش نمیاد. چرا سیاه میبینیش آخه
ای ول داداش چ رویایی؟
ما که گذشته پاچه مون رو سفت چسبیده
و لامصب کارگردان کات نمیده!
بالاخره که باید تموم بشه. هر فیلمی یه آخری داره
منم دلم میخواست واقعا این صحنه یی که گفتی رو
کیه که نخواد.