نیمه شب نوشت
نیمه شب نوشت

نیمه شب نوشت

15000 قدم

امروز تصمیم گرفتم سر به طغیان بزنم و از از خونه برم بیرون. درسته خیلی کار نکرده دارم خیلی کتاب نخونده فیلم ندیده موسیقی های دانلود شده گوش نداده و کلی کارهای دیگه که همیشه موقع شلوغی و درگیری ها ای کاش ای کاش می کردم که یه وقت خالی گیر بیارم که بتونم انجامشون بدم ولی دیدن کلی منظره تکراری تو خونه با این سابقه حال و احوالی که از خودم سراغ دارم عذاب آور شده بود و زدم بیرون. داخل پرانتز. همه اینها رو گفتم که توجیحی باشه برای کار اشتباهم از دید بقیه که نباید بیرون بری و شاید رفتی و خودت هم مریض شدی و از همه بدتر پدر و مادر مریضی داری که نباید بیماری جدیدی رو بهشون انتقال بدی . ولی مثل پرنده ای که چند روز زیر ناودونی یه خونه منتظره بارون قطع بشه و بتونه دوباره پرواز کنه بیخال بارون و سرما و اتفاقهایی که شاید بخواد بیفته شدم و رفتم بیرون. (بارون و پرنده و ناودونی برای این بی مسئولیتی زیادی شاعرانه ست!). 

سوار تاکسی و اتوبوس نشدم . به این فکر کردم که چندتا آدم کنار هم و نزدیک هم و بقیه ماجرا و نتیجه این شد پیاده برم. مسیر پنج دقیقه ای سی و پنج دقیقه طول کشید و رسیدم به بازار. خب می شد حدس زد که خیلی خبری نباشه بازار به خصوص اینکه همه میگن ما امسال نه جایی میریم نه کسی میاد خونه مون. ولی نه انگار طور دیگه ای بود همه چی. شهر شلوغ! شلوغش باید کشیده باشه تا زیاد بودن آدم ها دیده بشه. شهر شلوووووغ! اصلا باورکردنی نبود که مثلا مریضی ای اومده خیلی ها مرحوم شدن خیلی ها درگیرن تو بیمارستان ها خیلی ها خبر ندارن مریضند و دارن انتقال میدن به بقیه . دست فروشها خیابون ها رو گرفته بودن زیر سلطه خودشون و مردمی که کل حفاظتشون یه ماسک و بعضی ها به علاوه یه دستکش. خب چی میشه گفت. خیلی ها نیازهای روزمره رو باید خرید کنند. دست فروشها هم که با این وضعیت کسی براشون دل بسوزونه پس راه خودشون رو میرند و دوست کتابفروشی که در همون نزدیکی مغازه ش باز بود و می گفت ده میلیون چکش همین الان برگشت خورده و نمیدونه چه کاری باید بکنه.ولی اینها به کنار انگار بعضی ها هنوز دلشون به رفت و آمد و عید بودن خوشه. مشخص بود بعضی ها برای خرید عید اومدن. آجیل و هفت سین و کفش و لباس برای بچه ها می گرفتن و این وسط بازار به این شلوغی داروخونه ای که هر کی میرفت داخل برای ماسک و دستکش و بقیه چیزهایی که برای دور موندن از مریض شدنش نیاز بود رو می پرسید. 

درک این همه تناقض برای مخم که چند روزی تو خونه مونده بود قابل درک نبود. میگن بمونید تو خونه تا مریض نشید. تو خونه بمونند که چطوری خرید کنند. اگه سر کار نرن و مغازه ها نباشه که از کجا هزینه های زندگی در بیاد. اگه این بیماری خطرناکه که هست پس چرا داروخونه ها ماسک ندارن و بقالی بغل دستش ماسک تولید کرده با پارچه تترون سفید و کش شلوار تو خونه می فروشه هفت هزار تومن. 

بعد از نزدیک به پنج کیلومتر پیاده روی توی خیابونهای شهر به امیدوارکننده ترین صحنه ممکنه رسیدم. پیرمردی با یه عصا که دست دیگه ش داخل کتش بود و خیلی آهسته داشت می رفت و می رفت. شاید اونم دلش پوسیده بود از خونه.


Stanley Myers - Deer Hunter Cavatina

نظرات 5 + ارسال نظر
حسن کچل بانو یکشنبه 3 فروردین 1399 ساعت 12:37

من که نگفتم شما احمقید!!! چرا تحریف می کنیدمن احمق را به اون شلوغی بازار گفتم، مثل اون احمقهاییکه تو ترافیک عوارضی بودن
کنسل چرا؟؟؟؟ خونه تکونی در هرشرایطی لازمه چون ورزشه و مانع خشک شدن عضلاتتون میشه
سال نو شمام مبارک



مرسی سال نوی شمام مبارک باشه

... پنج‌شنبه 29 اسفند 1398 ساعت 15:52

چه توجیهاتی ! شما خودت بقیه محکوم میکنی اما خودتم جزو اونا میشی که .خوب خیابون پر میشه از امثال شما

بله حق با شماست

Snowprincess سه‌شنبه 27 اسفند 1398 ساعت 20:37 http://snowgirl-snow.blogsky.com/

من فقط صبحا میرم سرکار اونم چون بعد مدتها یه شغل پیدا کردم و نمیتونستم بیخیالش بشم ولی واقعا عذاب اوره برام اینکه هر روز تو این وضعیت پا میشم میرم سرکار و برمیگردم .همش دارم تو ذهنم با خودم میجنگم :| نمیرونم کارم عاقلانه هست یا نه :|
درک نمیکنم ادمایی که صف بستن واسه خریدن ترقه !!!!!!!! امبولانس ها همه جای شهر پخش شدن و میگن خواهشا برین خونه هاتون ولی جماعت انگار کر شدن ....

یه چیزهایی تو این شرایط بحرانی کمه . جای دیگه آدمها طور دیگه ای عمل می کنند. ولی کار رو میگی آدم نمیدونه چیکار کنه. اگه نره ضرره اگه بره استرس و اضطراب

Baran سه‌شنبه 27 اسفند 1398 ساعت 16:12

عالی بود.ممنون تون.

حسن کچل بانو سه‌شنبه 27 اسفند 1398 ساعت 13:07 http://hasankachalbanoo. blogsky. com

ما که رفتیم دنبال ماسک، داروخانه گفت فروش ماسک کلا ممنوع شده
بعدم بازم اشتب کردین، حالا اشتباه کردین، چرا رفتین بازار؟؟؟؟؟
سیوما خیلی ها جدی نمیگیرن. دقیقا مثل اون احمق های نفهمی که میرن در میشکنن، زنگ میزنن آی بریزید بیرون در حرم را بستن و... بعضی ها هرکاریشون کنی نفهمن، باعث بدنامی مردم یک شهر هم میشن با نفهمیشون. لازمه بهشون بگی بتمرگ تا بفهمن هرچی زودتر این مریضی لامصب تموم بشه، همه زودتر به زندگی روتین خودشون برمیگردن.
یکمم خونه تکونی عید بکنید هوس بیرون رفتنتون کاهش میابه، اینا از عوارض کارخونه نکردنه

مرسی که منم جزو احمقها به حساب آوردین . خودم هم این حس رو داشتم ولی اینطور نبود که برم بازار و خرید. فقط رد شدم. خونه تکونی رو کنسلش کردم. گفتم چه کاریه خب با این وضعیت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد