نیمه شب نوشت
نیمه شب نوشت

نیمه شب نوشت

فروردین 00

اینطوری شروع میشه که سردرد و سینوزیت شروع میشه و به نظر میاد با یه قرص و استراحت تموم میشه اما نه میشه ده روز عید یه جا فقط به در و دیوار چشم انداخت و نه حوصله کسی رو داشت و نه چیزی مهم باشه .از روز سوم تا چهاردهم فروردین درازکشیده و بیزار از زندگی سر کردم و وقتیکه فرصت و حس و حالی داشتم رفتم دکتر متخصص. ایشان هم وقتی سرفه ها رو دید گفت برو سی تی اسکن . داخل سی تی اسکن مسئول محترم سر تکون داد و گفت کجا بودی مگه؟ گفتم نمیدونم چطور؟ گفت ریه ت درگیره. عکس رو پیش دکتر بردم. گفت تو که گفتی تست دادی و منفی بودی گفتم چه میدونم .گفت ریه ت درگیری خفیف داره. یه چهارتا داروی بی ربط داد برای بدن درد و آنتی بیوتیک و این چیزها در صورتیکه تنها مورد موثر و مفیدش فکر کنم همون قرص های جوشان ویتامین سی بودند. 

نمیدونم از کی گرفتم و چطوری شد. خیلی اهل ماسک زدن نیستم و نبودم ولی واقعیت اینه که بیماری بدیه. اینکه پدر خانواده قابلمه به دست بیاد غذا بده و بره و اینکه حسرت زندگی مثل اون راننده شخصی با چهره آفتاب سوخته که داره سیگار میکشه و میدونی چقدر زندگی مذخرفی داره رو داشته باشی . خیلی بده خیلی. حالا که تموم شده چند روزی دارم به این فکر می کنم چقدر همه چیز رو سخت می گرفتم و خودم رو اذیت می کردم برای همه چی . اینکه پیرمردهای قدیم همیشه میگفتن زندگی ارزشش رو نداره که به خودمون سخت بگیریم رو الان می فهمم. دلم برای اون سبزه هایی که لابه لای سنگفرش ها دراومده بود تنگ شده.


 Dj Rostej - Only You


نظرات 5 + ارسال نظر
رویا پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1400 ساعت 16:41

ولی اینکه اون سبزی لای سنگ‌فرشا همچین جلوۀ قلقلک‌دهنده‌ای داره دلیل نمی‌شه مراقب خودت نباشیا
آدم وقتی درگیر یه مشکلیه باید خیلی به خودش مسلط باشه که بتونه نسبت به اون مشکل بی خیالی طی کنه. همۀ ما می‌شنویم که باید سخت نگیریم، ولی چند نفرمون می‌تونن؟
این شاید بخاطر طرز کار مغزمون باشه. درکمون از زمان محدود به قبل اون مشکل، حین اون و بعدش می‌شه و در واقع مشکلات برامون تبدیل به معیار زمان بندی می‌شن. با فکر کردن به اوناست که خودمونو تو گذشته عقب می‌بریم یا آینده برامون ملموس می‌شه.
به هر حال چیز عجیبیه ◉_◉

snowgirl یکشنبه 22 فروردین 1400 ساعت 19:09 http://snowgirl-snow.blogsky.com/

هی وااای ، اره خیلی سخته :((
تست هاشون هم که به درد نمیخوره :|
الان چطوری بهتری ؟ خیلی مراقب باش

الان گذروندم و بهترم.
چاره ای جز مراقب بودن نداریم.

عمه خانم یکشنبه 22 فروردین 1400 ساعت 14:05 https://amehkhanoom.blogsky.com

ااا شما را از خونه بیرون کرده بودن؟
خدا را شکر خوب شدید، اما ماسک بزنید، چون این بیماری تنفسیه

من تو یه خونه دیگه اسیر بودم ولی تموم شد هر چی بود گرچه سخت بود. ماسک هم میزنیم

بهزاد یکشنبه 22 فروردین 1400 ساعت 12:40

ایشالا زودتر خوب میشی ، یکم واکسینه شدی ۱ ماه دیگه پلاسما میدی یه نفر نجات میدی خوبه

باور کن معلوم نیست چی بود اصلا. آنفولانزا بود سرماخوردگی بود کرونا بود چی بود اصلا

Baran یکشنبه 22 فروردین 1400 ساعت 07:34

الحمدالله که حالا تموم شده...والهی شکر که بخیر گذشت.. والهی همیشه سلامت و برقرار باشید

شروعش رو دقیق و درست به تصویر کشیدین.
دست شون درد نکنه؛همه ی داروها با ربط براتون تجویز کردن.
والبته.همین به در و دیوار چشم دوختن=استراحت دقیق و درست="حالا که تموم شد.."۹۵ درصد به روند بهبودی کمک کرد.


کوید ۱۹،تاول کویدی،کرونای انگلیسی رو به ترتیب گرفتیم؛می دونیم روزها و شب های سختی رو گذروندین.والحمدالله که بخیر و خوشی گذشت و..
حالا که درست فکر می کنید و....می گذرونید

خیابان قشنگ و دوست داشتنیه. برم موسیقی رو بشنوم.
من که.تو ایام کویدی...قاصد میلیون ها لبخند /رو گوش می کردم.تماس تصویری توام گریه و زاری.با پدر و مادر و برادر کوچیکه ی خانواده داشتمبله.مرده بودم زنده شدم.خام بودم،به قول دادا (بعد تاول به ام گفت)پزیده نشدی.جزغاله شدی.

+خیلی عذرمیخوام. که خیلی حرف زدم

مرسی که تحربه تون رو گفتین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد