نیمه شب نوشت
نیمه شب نوشت

نیمه شب نوشت

کفشنده

اصلا منطق آدمها تو شرایط مختلف قابل درک نیست بعضی اوقات. ساعت سه و نیم صبح دارم به این فکر می کنم چرا برای کفش دزدی که کفشهای دزدی از خونه ها رو میاره در مغازه های اینجا و به مغازه دارها می فروشه لقب کفشنده دادن؟‌یعنی ادای احترام میشه بهش؟ اولین بارکه این اصطلاح رو شنیدم گفتم کفشنده یعنی چی؟ یکی از مغازه دارها گفت یعنی این میره از خونه های بالای شهر توی آپارتمانها و مجتمع ها کفش می دزده و میاره می فروشه. گفتم یعنی همون کفش دزده؟ مغازه دار یه طوری نگاه کرد که انگار به فک و فامیلش ناسزا گفتم و در ادامه فرمود که این بنده خدا گفته فقط از جاهای بالای شهر کفش جمع می کنه نه از پایین شهر. سوالم این بود که چون بالای شهر کفش های بهتری می پوشند؟ باز یه نگاه عاقل اندر دیوانه به من انداخت و گفت نه چون اعتقاد داره بالا شهریها پولدارند و طوریشون نمیشه اگه یه جفت کفش نداشته باشند ولی آدمهای پایین شهر همین یه جفت کفش رو دارند و اگه همین هم ازشون گرفته بشه چیزی ندارند و از همه مهمتر اینکه آه این آدمها خیلی می گیره. (اشکم دراومد!) . خداروشکر هنوز اعتقادات هست تو وجود خیلی ها! خلاصه رابین هود زنده هم داریم اینجا که از پولدارها می گیره و به فقرا نمیده بلکه می فروشه. آخر کاری هم معلوم شد کفش های مغازه دارهایی که درآمد سه روزشون به اندازه درآمد یک ماه یه کارگره رو هم همین آقای کفشنده تامین می کنه.
نظرات 6 + ارسال نظر
Baran شنبه 17 مهر 1400 ساعت 12:04

پایین و حاشیه ی شهر،همه جور افرادی ساکن هستند.ویک محله ی رنگا رنگی رو تشکیل میدن و
برداشت من همانی بود.که این محله ها هستند.
وخوب.برداشت ام واقع بینانه بود و
اونی که باید عذرخواهی کنه،بنده هستم؛من از شما عذرمی خوام

snowgirl یکشنبه 11 مهر 1400 ساعت 21:12 http://snowgirl-snow.blogsky.com/

:)) چه شغل شریفی

والا

رویا سه‌شنبه 30 شهریور 1400 ساعت 14:54

چقدر تعجب برانگیز
همون جایی که روی «نمی‌ده بلکه می‌فروشه» تاکیید کردی به عمق زشتی ماجرا پی بردم

بهزاد دوشنبه 29 شهریور 1400 ساعت 23:57

رابین هود ..ونی بود،نسخه ایرانیش ازون بدتر.
خب برو کار کن چرا توجیه میکنی کارتو پولداره نوش جونش.

خب اصل مطلب همین بود دیگه. جامعه پذیرفته این خودش یه نوع کار کردنه و اون هم شغل شریفش همینه

Baran دوشنبه 29 شهریور 1400 ساعت 22:54

ما خیلی سال پیش،
(مثلا ۱۵ سال)ساکن طبقه ی چهارم،واحد ۱۶ /آپارتمانی واقع در مرکز شهر بودیم.
بعد سالها،شنبه به نوروز،
داشتیم از دور سبز میدون رد می شدم،
یه کفش چشم مونو گرفت و
ایست کردیم.
سر در مغازه نوشته بود/کفش باران/بیست و چند هزار تومن،اون کفش رو خریدم
برگشتیم منزل.
هیچی دیگه.صبح نشده.کفشنده آمدو
از تو جاکفشیِ گوشه ی در.کفش مونو برداشت و
برد که برد

ولیکن.آپارتمان رو فروختیم و
آمدیم.گوشه ی شهر.یه ویلایی درب و داغان خریدم و
با کلی ماس مالی،به بروروی خونه،قابل سکونت اش کردیم و
بدین سان
با کفشنده ها بچه محل شدیم

حالا منظورم این نبود که این افراد به پایین شهر ارتباط دارند و همشون اینجاها ساکن هستن. اگه اینطور برداشت شد من عذر میخوام.

عمه خانم دوشنبه 29 شهریور 1400 ساعت 07:02

والا این کفشنده خیلی کفشنده است

به خدا اگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد